حمله وحشتناک در جشن قهرمانی لیورپول؛ جزئیات تکاندهنده از جشنی که کابوس شد!

اهل ورزش | لیورپول در روزی که قرار بود بزرگترین جشن خود را پس از قهرمانی بیستم تجربه کند، با یک فاجعه انسانی مواجه شد. حادثه دلخراش رانندگی عمدی در میان جمعیت، شادمانی صدها هزار نفر را به وحشت تبدیل کرد و شهری را در سوگ فرو برد.
روز شادمانی که به کابوس بدل شد
نوشتهٔ دومینیک کینگ از مرکز شهر لیورپول/ بزرگترین روز، به یکی از تاریکترین روزها تبدیل شد. چگونه ممکن است چنین اتفاقی بیفتد؟ لحظهای، آسمان مملو از انفجار نوارهای رنگی و دود سرخ بود و بوی جشن و شادی در فضا پیچیده بود بوی تازهٔ جشن و شادی پیچیده بود.
و در گام بعدی، فریادهای دلخراش، نورهای آبی چشمکزن، و احساس سنگینی از وحشت همهجا را فرا گرفت احساس سنگین وحشت همه جا را فرا گرفت.
صدها هزار نفر که برای جشن آمده بودند، با ترس و ناباوری محل را ترک کردند، در حالی که شاهد یک فاجعه بودند و میدانستند که شهری در سوگ فرو رفته است با آگاهی از اینکه شهری در سوگ نشسته است.
ما از انگیزه یا نیت مردی که تصمیم گرفت با خودروی خود به دل جمعیت بزند آگاه نیستیم، اما تأثیر عمیق آن و کابوسی که بر جای گذاشت را بهخوبی میشناسیم از تأثیر آن و کابوسی که پدید آورد، کاملاً باخبریم.
چگونه ممکن است کسی قهرمانی بیستم لیورپول را به یاد آورد، بیآنکه ذهنش به ساعت شش عصر دوشنبه، ۲۶ مه بازگردد، زمانی که دنیای انسانهای بیگناه فروپاشید؟
قدم زدن در خیابان «استرند» در ساعت ۸:۳۰ شب، و دیدن خیابانی خالی بهجز چند افسر پلیس با جلیقههای شبتاب، صحنهای فراواقعی و شبیه فیلمهای آخرالزمانی هالیوود بود صحنهای فراواقعی و چون صحنهای از فیلمهای آخرالزمانی هالیوود بود.
حتی کشتی مجلل «کوئین آن»، از خطوط کشتیرانی کونارد، که به لیورپول آمده بود، مانند کشتی ارواحی در کنار «پیر هد» به نظر میرسید کشتی ارواح در کنار «پیر هد» به نظر میرسید.
بر زمین، بطریها، قوطیهای خالی دودزا، باقیماندهٔ توپهای نوار رنگی و حتی صندلی پیکنیکی رهاشده دیده میشد، اما انسانی در اطراف نبود اما انسانی نبود. دلیل این امر بهوضوح با بالا رفتن از «واتر استریت» مشخص میشد.
هیچ چیز شما را برای دیدن چادر آبی و سفید صحنه جرم که با آمبولانسها و ونهای پلیس احاطه شده، آماده نمیکند. چهرهٔ مأموران، که مانند نگهبانان ایستاده بودند، عمق فاجعه را بازتاب میدادند چهرههای افسرانی که چون نگهبان ایستاده بودند، عمق فاجعه را فریاد میزد.
«واتر استریت» با سفرهای بزرگ پیوند خورده است. دفتر بسیاری از شرکتهای کشتیرانی در گذشته در همین خیابان بوده و حتی در فصل ششم «موبی دیک» نیز به آن اشاره شده است.
اما اکنون، با تاریکی، ترس و حادثهای همردیف آنچه در قارهٔ اروپا رخ داده است—اما گمان نمیکردیم روزی در خانهٔ خود ببینیم—هممعنا شده است.
دارا لوی، هوادار قدیمی لیورپول، روز شنبه بههمراه برادرش مارک از ایرلند آمده بود. آنها ساعت ۷:۴۵ شب در بالای «واتر استریت» ایستاده بودند، در حالیکه ترس در نگاهشان موج میزد.
چند ثانیه پیش از آن، دستهای از بادکنکهای هلیومی با نوشتهٔ «قهرمانان ۲۰» بر فراز تالار شهر شناور بود. بهنظر نمادین میآمد؛ گویی شادیای که نمایندهاش بود، هم ناپدید شده بود نیز از میان رفته بود.
دارا گفت: «خوششانس بودیم که زنده ماندیم. بهسمت پارکینگ میرفتیم که ماشینمان آنجا بود، در سمت راست خیابان. آن ماشین را دیدیم، با سرعت پایین آمد، از کنار ماشین پلیس گذشت.
او یک نفر را زد و بعد وارد جمعیت شد. بسیاری زیر خودرو گرفتار شدند. حدود بیست یا سی نفر سعی میکردند ماشین را بلند کنند تا آنها را نجات دهند. ما برای جشن آمده بودیم، ولی این صحنه را دیدیم. وحشتناک بود.»
مارک اضافه کرد: «هیچوقت صدای برخورد بدن با ماشین را فراموش نمیکنم. هیچوقت چهرهٔ آن پلیس را که لباسش آغشته به خون بود، از یاد نمیبرم. خدایا، او چه چیزهایی را دیده باشد!»
کریس جونز، اهل هسوال، ویرآل، همراه خانواده و دوستانش در میخانهٔ ریگبی در خیابان دیل بود که متوجه ماشینی شد که میخواست بهسمت واتر استریت برود، در حالیکه هواداران خشمگین اطرافش را گرفته و با راننده مشاجره میکردند.
او گفت: «راننده تلاش میکرد راه باز کند. هواداران به شیشهاش میکوبیدند و میگفتند که از مسیر اشتباه میرود. آن بخش باید بسته میبود، ولی او از موانع رد شده بود.
اول دنده عقب رفت، بعد جلو آمد، بوق زد، و مستقیم بهسمت تالار شهر رفت. یکی درِ ماشینش را باز کرد، ولی او بست و با سرعت رفت. مردم بهدنبال خودرو دویدند و به شیشهها میکوبیدند.
فکر کردم فقط راه را گم کرده، ولی یک دقیقه بعد، کسی با فریاد بهسمت ما دوید.
در ابتدا متوجه ارتباط دو حادثه نشدم، ولی بعد همهچیز به هرجومرج کشیده شد. هنوز آتشبازی در جریان بود و این فضای وحشت را تشدید کرد. مردم نمیدانستند چه خبر است، فقط صدای جیغ و فریاد بود. واقعاً ترسناک بود.»
سه ساعت پیش از این فاجعه، همهجا سرشار از شادی بود. موسیقی بلند پخش میشد و فصل درخشان تیم با شور و هیجانی که خاص هواداران لیورپول است، جشن گرفته میشد.
آنها ۳۵ سال برای این روز منتظر مانده بودند و آمادهٔ یک جشن باشکوه بودند.
در مسیر ۱۰ مایلی اتوبوس روباز تیم، که از آلتون میس آغاز شده و از کویینز درایو و تیوبروک عبور کرده و وارد مرکز شهر شده بود، صحنهها شورانگیز بود.
سرمربی آرن اسلات، که پس از یورگن کلوپ عملکردی فوقالعاده داشته، تلفن همراهش را در دست گرفته بود تا لحظات را ثبت کند. پیش از وقوع فاجعه، او با شبکهٔ لیورپول با شفقت و متانت صحبت کرد.
او گفت: «پیشتر موفقیتهایی داشتم و آنها زیبا بودند، اما این قابل مقایسه با هیچچیز نیست.
تو میگویی حس معنوی دارد و من موافقم. به چشمان پیر و جوان نگاه کردم و همهچیز را دیدم. هیچکس بیش از این نمیتوانست لیورپولی باشد. جمعیت در تمام مسیر، فراتر از تصور بود.»
همانگونه که این فاجعه نیز فراتر از تصور بود — در آن چهار کودک راهی بیمارستان شدند.
دیوید اورایلی، که همراه همسرش تینا به لیورپول آمده بود، مدالی با عدد ۲۰ بر گردن داشت، اما در گفتوگو با ما در دیل استریت، هیچ شادیای در چهرهاش دیده نمیشد. گفت: «افتضاحه، نه؟» و نیازی به پاسخ نبود.
او گفت: «در بار بودیم، خوش میگذشتیم. بعد دیدیم که پلیسها با سرعت حرکت کردند. بیرون آمدیم و آنها شروع کردند به عقب راندن جمعیت.
چند نفر موبایلشان را درآوردند تا عکس بگیرند، ولی چند جوان فریاد زدند که تلفنها را کنار بگذارید و احترام بگذارید. همهچیز نابود شد. باور نمیکنم چه اتفاقی افتاده.»
یِسپر نیلسن هم شوکه شده بود؛ او از کپنهاگ برای تعطیلات رویاییاش آمده بود، اما خود را در میان کابوسی هولناک یافت.
با اندوه گفت: «قرار بود این شب جشن باشد، اما دیگر نه. همه خوشحال بودند، همه لبخند میزدند. بعد ناگهان آن همه جلیقه زرد را دیدی، آدمهایی که گریه میکردند و جیغ میزدند، و فهمیدی که اوضاع چقدر وخیم است. این چیز دیگری بود.»
و چنین است — چیزی واقعاً غیرقابل تصور. روزی که برای دلایلی وحشتناک، هرگز فراموش نخواهد شد.
منبع: خبر-ورزشی